خیلی سریع داره زمان واسم میگذره و تو به سرعت داری رشد میکنی عزیزم وزنت امروز که 2 ماه کامل داری شده 6 کیلو و 800 گرم
عزیز مامان به لطف دوست خاله راضی گریه هات کمتر شده ....
چند روز پیش خونه خاله مرضی افطار دعوت بودیم من و آقا جون هم زودتر آماده شدیم که یه خورده بریم هوا خوری بعدش بریم خاله ، باغ آقا جوشکار رسیدیم که جیغ و داد شما شروع شدم نمیتونتم ساکتت کنم که سوار ماشین شدیم وقتی ماشین راه افتاد ساکت شدی ولی نیم ساعتی طول نکشید که دوباره همون آش و همون کاسه با این تفاوت که دیگه آروم نمیشدی ، تو جیغ میزدی و من گریه میکردم و آقا جون هم از حال من و تو حسابی عصبانی شده بود رسیدیم خونه خاله که تا چشمم به مامانم افتاد زدیم زیر گریه که دیگه چیکار کنم ساکت نمیشه دادمت به مامانی و خودمم هی گریه میکردم همه بسیج شدن و تمام اونچه که میتونستن اجرا کردن که آروم شی ولی نشد که بشه تا اینکه دو ساعتی گذشت و شیر خوردی و خوابیدی. از اون موقع بود که خاله ها دنبال راه چاره برام گشتن تا اینکه دوست خاله راضی یه معجونی واسم داد که ناشتا خوردم تا الان که میشه گفت بهتری بازم خدارو شکر الان هم تخت خوابیدی.
قشنگترین لحظه های زندگیم رو دارم با تو میگذرونم از بین این همه زیبایی میدونی کدومش رو بیشتر دوس دارم؟ وقتی که کنارم دراز میکشی و با آرامش تمام شیر میخوری و من انگشتم رو میذارم توی دستت و تو محکم فشارش میدی و من بوت میکنم و کلی رو به راه میشم...
ببین چقد آقای نازی شدی این عکس رو الان گرفتم داغه داغه
راستی جدیدا میتونی گردنت رو هم نگهداری ببین چقدر ما شاالله بزرگ شدی
نظرات شما عزیزان: