وَإِن يَکَادُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَيُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِينَ

پشتک

پشتک

عزیز دل مامانی چند روزه تکوناتو احساس میکنم کارم شده یه گوشه ای ساکت میشینم تمرکز میکنم تا تکون بخوری بعدش کلی ذوق کنم و هی قربون صدقت برم -الهی مامانی به قربونت بره که اینقدر ورزش میکنی. راستی دیگه سر کار نمیرم قراره بمونم خونه استراحت کنم-امروز اولین روز از 19 هفتگیته نفس مامان

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

اسم جوجوي ماماني

بالاخره اسمت رو انتخاب كرديم .حالا صدات ميزنم محمد علي همه زندگي ماماني و آقا جون.

 

 

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

آقا جون و عمه جون

اینم عکس آقا جون و عمه جون موقعی که کوچولو بودن و حالا که بزرگ شدن.

خیلی باحاله حتماً ببینیش بزن ادامه مطلب.........

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

دخمل يا پسر

عزيز دل ماماني

1391/09/22 با آقاجون رفتيم سونوگرافي بي نهايت قشنگ بود.حدوداً ساعت 11/30 بود رفتم اتاق سونو متاسفانه آقا جون بي صبرت نموند كه با هم بريم تو اتاق.خودم تنها رفتم اينقدره ناز بودي، پاهاتو انداخته بودي رو هم دستت رو هم يكي بالا و يكي هم پايين بود-چشاتو، دستاتو بهم نشون داد براي اولين بار صداي قلبت رو شنيدم مث گنجشك ميزد. بهم گفت كه پسري واسه من مهم نبود دخمل باشي يا پسر فقط سالم باشي. وقتي به آقاجونت گفتم پسري خيلي ذوق كرد. سنتم 15 هفته و دو روز بود .اينم عكس جوجو ماماني.

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

ساخت وبلاگ

امروز 1391/10/03 روزي كه واسه شما ني ني گلم وبلاگ رو ساختم .
قراره 1392/03/15 دنيا بياي. بي صبرانه منتظرتيم جوجه كوچولو.

 

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات