قربونت برم مامانی که اینقد شکمو ایی ، دیروز مشهد بودیم شما 47 روز داشتی اولین سفر مشهدت بود ولی نشد ببریمت زیارت آخه خیلی گریه میکنی ترسیدیم ببریمت نتونیم ساکتت کنیم واسه همین شما رو به زور ساعت 11 شب خونه عمه نجی خوابوندیم و خودمون (منو آقا جون) رفیم زیارت خیلی زیارت پر استرسی بود همش میترسیدم بیدار شی و عمه نتونه ساکتت کنه . آقا جون با تمام سرعت رانندگی میکرد که زود برسیم واسه زیارت جات خالی از شانس بدمون چقد شلوغ و ترافیک بود پارکینگا همشون ظرفیت تکمیل واسه همین ماشینو کنار خیابون گذاشتیم و رفتیم .وقتی رسیدیم حرم قرار شد یه ربع بیشتر طول نکشه ،زیارت سریع و با صفایی بود . آقاجون کلی گریه میکرد موقعی که نماز میخوند نمیدونم چه دعایی میکرد که دلش ایطور شکسته بود. منم به نیت شما نماز زیارت خوندم و کلی واست دعا کردم. بدو بدو خودمونو رسوندیم به ماشین که نکنه بیدار شده باشی - وقتی رسیدیم خونه شما کنار عمه راحت راحت خوابیده بودی و تا ساعت 4 حتی تکون نخوردی- راستی خونه عمو طالب هم رفیم نی نی اونا هم دنیا اومده بود رفتیم خونشون که نی نی رو ببینیم افطار هم موندیم ولی شما فقط نق میزدی - آخر شب هم رفیم بازار که اونجا هم امون ندادی و هی گریه میکردی و گرسنه بودی زیاد بازارمون طول نکشید که برگشیم خونه و شما طبق روال همیشه که ماشینو دوس داری تا قدمگاه خواب بودی البته منم راحت خوابیدم -
زیارتت قبول محمد علی جونم
اینم عکس روزی که 47 روز داشتی