وَإِن يَکَادُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَيُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِينَ

پنج سالگی

پنج سالگی

سلام عزیزم

چقدر فاصله افتاده بین مطالبم الان حول و حوش یک ساله هیچ مطلبی نذاشتم. کلی حرف دارم باهات دوس دارم لحظه لحظه مرد شدنت رو ثبت کنم که بدونی چقدر از بودن در کنار تو لذت میبرم و چه شیرینه زندگی با تو . درست 4 سال و 2 ماه و 14 روزه که تمام زندگی کردنم شده برای تو

الان دیگه اینقده بزرگ شدی که لازم نیس به بدبختی چیزیو بهت بفهمونم  فقط لازم یه خرده توضیح بدم اینقده اقا شدی که لجبازی نکنی البته بدون لجبازی هم نیستی ولی خیلی کم که اون یه ذره هم لازمه مردانگیته هیچ ایرادی بهش نیس،وزنت ،همچنان میره بالا الان 27 کیلو شدی ولی چاق دیده نمیشی چون قدتم بلنده ، مطمئنم آینده ات میشی یه جواُن رشید. از خوردن لذت میبری عاشق بستنی هستی جیگر، یعنی من با بستنی همه چی میتونم ازت بخوام و تو انجام بدی ، با اینکه خیلی چیزارو دوس نداری ولی موندم  چرا وزنت هی بدون وقفه میره بالا. سوپ اصلا دوس نداری برعکس دو سال قبل هیچ نوع کوکویی رو نمیپسندی ولی به اجبار یه کوچولو میخوری ، آش رشته هم اگه سبزیش زیاد باشه نمیخوری ، کره ،سر شیر،شیره انگور و توت رو هم نمیخوری ، پیتزا رو خیلی نمیپسندی بخاطر اشتیاق بقیه یه مقدار میخوری.شیر زیاد میخوری تمام تلاشمو میکنم که شیر از وعده های غذایت حذف نشه خداروشکر دوس داری

اما کف پاهات همچنان صافه کفش طبی رو لجبازی میکنی نمیپوشی یا خیلی باید بهت اصرار کنم که بپوشی واسه همین از خیر کفش طبی گذشتم . ان شاالله خوب میشه

امسال تونستی بدون کمکی دوچرخه سوار شی اما با تنبلی پا میزنی . ترجیح میدی دوچرخ رو پا نزنی و راه ببری چون دوچرخه رو دوس داری.

الان تابستونه و اسمت رو کلاس ژیمناستیک نوشتم اولش گریه میکردی و نمیرفتی ولی تلاش کردم به زور بستی یه چند جلسه رفتی و بعد دیگه دوس داشتی کلاسو و یه دوهفته نگذشت که دوباره از کلاس بدت میاد و همیشه با گریه میری کلاس خواستم قید کلاسو بزنم ولی آقا جون اصرار داره که حتما بری فعلا که خودم میام کلاس و باهات ورزش میکنم تا ببینم چی میشه

یه چند ماهی میشه که با خودت بازی میکنی آخه قبلا همش باید یه نفر باهات بازی میکرد این خیلی بد بود ولی الان دیگه خودت با عروسکا و ماشینا اینقده قشنگ بازی میکنی . واسه عروسکات یه مادر نمونه ای بس مهربونی میکنی بهشون لذت میبرم میشینم بازی کردنت رو نیگا میکنم

امیر حسین همچنان دوس درجه یک بَرات. صبح تا شب باهم بازی کنین به مشکل برنمیخورین ولی با بقیه دوستات ایطور نیستی بالاخره سر ریز میشه عصبانیتت و از خونه بیرونشون میکنی .

میدونستی که خیلی حرف میزنی ،عاشق بلبل زبونیاتم اَمون نمیدی با هر جوابی دوباره سوال داری که بپرسی

مث بقیه بچه ها اهل تفنگ و خشونت نیستی و تلوزیونم زیاد نمیپسندی مگه اینکه فیلم مورد علاقت باشه توی فلش ، ولی شبکه پویا که همه بچه ها دوسش دارن ،اما شما نه

یه چند تا عکس ببین

عکس زیر آتشکده یزده فک کنم اردیبهشت 96 (همین امسال رو میگم)اونجا بودیم

برعکس مامانت که از جَک و جونور میترسه شما خیلی قوی و اصلا نمیترسی بهار 96 توی باغ آقا جوشکار با سگها بازی میکردین . زهرا خاله راضی میگه ملخ میگرفتی و پاهاشونو میکندی

و عکس پایین نقاشی خوشگل از یه گل. تخته کوچک من گل کشیدم و شما هم روی تخته بزرگ یعنی مث گل من کشیدی. نمره ات 20 پسرم

و این هم آدمکی که برا اولیین بار کشیدی

عکس گرفتن رو دوس نداری ولی یه چند دفه که باهم رفتیم پیاده روی موقع پایین اومدن از قلعه ، تک تک این پله هارو ژست میگیرفتی و هی میگفتی ازت عکس بگیرم

 

و این هم سفرمون به کیش .زمستون95

وقتی شارژ ماشینت تموم شد کلی گریه کردی. تازه اونجا یاد گرفتی چطور ماشین رو برونی

تو خیلی خوبی .دوست دارم مهربون

 

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات